خانه اخبار و مقالات متفكر مشاهده ‏گر

متفكر مشاهده ‏گر

motefaker-moshahedegarدر تفكر متعالی، متفكر، مشاهده‏گر نیز هست. اگر ظاهرگراست باطن‏گرا هم هست.  زیرا او تسلیم نور است و نور كامل است. او با سؤال خود نور را جستجو می‏كند و با چشمان خود آنرا می‏یابد و از آن بهره‏ مند می‏گردد. سرانجام او آن قدر می‏ یابد كه به چشمه‏ ای از نور  بدل خواهد شد. . .


 متفكر مشاهده‏ گر در برخورد با چیزها سؤال می‏كند یعنی چه؟ و مفهوم را می‏یابد. و این گونه جریان شناخت باطنی در زندگی‏ اش پدیدار می‏گردد. برای یافتن معنا تلاش می‏كند آنگاه حتی اگر معنا را پیدا نكند معنا او را می‏ یابد.
 شناخت مانند دانه‏ ایست كه پوست آن صورت است و مغز آن معنی. او پوسته را می‏ شكند و مغز را می‏ خورد. به باطن امور توجه می‏كند و آنرا می‏فهمد در این حال رابطه باطن او با باطن هستی برقرار می‏شود و جریانی زنده میان این دو برقرار می‏گردد.
 با آنچه مواجه می‏شود گوش می‏كند، به اعماقش گوش می‏كند، می‏فهمد كه چه می‏خواهد بگوید. به پشت پرده‏ هایش نظر می‏ افكند و می‏ بیند او كیست و منظورش چیست؟ به صورتها اكتفا نمی‏كند و سیرتها را نگاه می‏كند. از بیرون چیزها می‏گذرد و به درون چیزها می‏رود.
 اول از مهمترین امور شروع می‏كند و آنها را به فهم می‏رساند. از خود و از ضروری‏ ترین ابعاد زندگی‏اش شروع می‏كند. از كلام كه اثری تعیین‏ كننده بر سرنوشت دارد. از اندیشه‏ ها و بینش‏های بنیادی. از عادات و اعمال و روابط. از قالبی كه در آن است و نقشی كه در اجتماع و خانواده به عهده گرفته است. از آنچه در زندگی‏اش به كرّات تكرار می‏شود. اول به سراغ تعیین‏ كننده‏ ترین عوامل زندگی‏اش می‏رود. به اصل‏ها می‏پردازد و فرع‏ها را كنار می‏گذارد. به حساس‏ ترین امور توجه می‏كند و مفهوم آنها را می‏ یابد. این فهم خودبخود اثر خواهد كرد. شاید به آهستگی اما اثر خواهد كرد. شناخت باطنی محصولات فراوانی دارد و انسان به این محصولات شدیداً نیازمند است.
 او باید جریان فهمیدن و نه صرفاً نامیدن را شروع كند. مهم شروع آن است. اصراری بر این نیست كه حتماً فهمیده شود چون حتی اگر كسی راه را برود و نفهمد كه این بعید است، جریان تفكر به حركت خود ادامه می‏دهد و بالاخره فرد را به معنی می‏رساند. و گاهی این معناست كه بسوی او می‏ آید و بر او آشكار می‏گردد. وقتی آن را فهمید باید خود را به نرمی با آن متناسب كند. مجبور نمی‏كند بلكه به نرمی هم آهنگ می‏كند. وقتی متوجه شد، توجه‏ اش را كامل‏تر می‏كند. به فهم ‏اش می‏ افزاید تا در موضوع كامل شود. با كامل شدن آن، عبور او به سرعت رخ می‏دهد و اقتدارش بر آن به اوج می‏رسد.
 تا فهم‏ اش در موضوع كامل نشده، تا روشنی بدون ابهام حاصل نشده قضاوت نمی‏كند و حكم را صادر نمی‏كند.
 و اگر با وجود كامل نشدن معنی، مجبور به قضاوت شد، از حكم قطعی می‏ پرهیزد و به شاید چنین باشد یا قویاً چنین است اكتفا می‏نماید.
 بدی و باطل را به شدت انكار و محكوم می‏كند و در این تردید ندارد اما به یاد دارد كه حق و باطل دارای نشانه ‏هایی معلوم‏ اند.
 قضاوت و صدور حكم، جریان فهم را متوقف می‏كند پس خوبتر آنكه هنگامی رخ دهد كه دانایی در موضوع، به تناسب شرایط، كامل شده و اگر لزومی به آن نیست چه بهتر كه حتی در چنین شرایطی هم از آن پرهیز می‏كند.
 هوشیاری با درد همراه است، درد زایش و تولد و نه مانند رنج پنهانی كه در نادانی و جهل نهفته شده. پس اگر هوشیار می‏شود درد پنهان‏ اش آشكار می‏شود و همین درد است كه او را وادار به حركت و تغییر می‏كند. هوشیاری اجازه نمی‏دهد در خواب و غفلت بمیرد بلكه وقتی كه بیدار می‏شود و درد را حس می‏كند، فكر درمان او را در برمی‏گیرد و به سعی نجات وامی‏دارد. این فهم پرده را كنار می‏زند و زشتی‏ها و بدی‏ها را نشان‏اش می‏دهد. و اگر دید وضع خیلی خراب است یعنی دگرگونی‏ها آغاز شده. فكر نمی‏كند كه بد شده است، بلكه بر بدی آگاه شده. اینها بوده حالا بر او آشكار گشته.
 سعی می‏كند بداند اما اصرار نه. و اصرار نمی‏كند كه در این زمان حتماً آنچه را كه می‏خواهد بداند بر او فاش شود. نباید سخت باشد كه می‏شكند.
 معنی لایه لایه است لایه‏ های نورانی. چون خود معنا نور است. نادر است كه این نور به یكباره در اوج خود آشكار شود بلكه به تدریج شدت نورانیت را می‏توان تجربه كرد. پس انتظار ندارد در یك آن، آنچه را كه می‏خواهد بفهمد.
 می‏گذارد ذهنش در جهت نوریابی فعال باشد. برای این كار لازم است پیوسته نور را جستجو كرد و آماده آمدنش بود. نمی‏گذارد ذهنش بخوابد. می‏تواند آنرا با سؤال هم بیدار نگه دارد.
 شاید بعد از مشاهده خود بی ‏اختیار بگوید وای بر من. و این همان اعتراف است. اگر از آن بیزار باشد و پشیمانی و حسرت او را دربرگیرد پس در حال توبه كردن است. و توبه راهیست برای پاك شدن و تطهیر گشتن. وقتی عمیقاً دانست كه چه می‏گذرد، در چه وضعی است و كیست، همین دانایی گشاینده است و امكان عبور و خلاصی از این وضع را فراهم می‏كند، و او خودبخود به جانب وضع مطلوب پیش می‏رود. شاید كمی زیاد زمان ببرد و شاید زمانی كم. این به اندازه فهم و شدت قصد او وابسته است.
 خود رابه زور و فشار مجبور به فهمیدن نمی‏كند بلكه آن فشار و جبر را مشاهده می‏كند تا از آن بگذرد.
 باید این تمرین را با حفظ اولویتها با هر چیزی كه با آن مواجه می‏شود ادامه دهد. بعد از استمرار آن كه به اشباع منجر می‏شود، این جریان خودبخود ادامه می‏یابد. او خودبخود معانی چیزها را می‏داند و خودبخود باطن امور را می‏فهمد.
 و هر چه ظرفیت او بزرگتر شود، امكان دریافت نور بیشتری فراهم می‏گردد و به آشكاری آن نور مادر كه سرچشمه همه نورهاست نزدیكتر می‏شود.
 و هم آنچه را كه به او گذشته است مرور می‏كند و معنایش را به نگاه می‏ آورد. مفهوم آنچه امروز و این هفته و سالها بر او گذشته است را بازمی‏ یابد و روند تخریبها را كاهش می‏دهد. . .


منبع: برگرفته از کتاب 360 دکترین و تئوری فراگیر- نظریه های بنیادی ایلیا «میم»
برای دانلود نسخه پی دی اف اینجا کلیک کنید.

انتشار این مطلب در:

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

ورود به سایت


حاضرین در سایت

ما 19 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم


آخرین مقالات

نظریه-ابرزمان
در تمامی طول تاریخ اندیشه همواره تصور فیزیكدان ‌ها و...
تصویرسازی-ذهنی-و-درمان-بیماری-ها
تصویرسازی ذهنی ؛ در طول هر روز هزاران فکر به...
ایده-آل-گرایی،-غرق-شدن-در-آنچه-“باید”-به-جای-آنچه-“هست”
انگارگرایی ، ایده آل گرایی ، تصورگرایی ، مثل گرایی...

آخرین مطالب

نظریه-ابرزمان
در تمامی طول تاریخ اندیشه همواره تصور فیزیكدان ‌ها و...
تصویرسازی-ذهنی-و-درمان-بیماری-ها
تصویرسازی ذهنی ؛ در طول هر روز هزاران فکر به...
ایده-آل-گرایی،-غرق-شدن-در-آنچه-“باید”-به-جای-آنچه-“هست”
انگارگرایی ، ایده آل گرایی ، تصورگرایی ، مثل گرایی...

ما را دنبال کنید در:

Please install plugin JVCounter!